ققنوس

متن مرتبط با «خوابم یا بیدارم گوگوش» در سایت ققنوس نوشته شده است

یاد داشت

  • خانم مشاور! خانم مدرکی! آن هم زیر عکس م, ...ادامه مطلب

  • دریا ی شور انگیز چشمانت چه زیباست

  • سمینار ارجمند روبه اتمام است. بسی خسته ام. شیری کمی دیر تصمیم گرفت موضوع جدیدی را به پایان نامه ام ربط دهم و به آن اشاره کنم. اما آن قدر موضوع جذابی بود که نتوانستم روی حرفش حرف بزنم. چقدر راضی ام که پایان نامه ام را همان چیزی که اصلا فکرش رانمیکردم انتخاب کردم...مسیرم تاحدی عوض شد. والبته راهم را ن,دریا,انگیز,چشمانت,زیباست ...ادامه مطلب

  • به دریامروگفتمت زینهار...وگرمیروی تن به طوفان سپار

  • » نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید. , ...ادامه مطلب

  • پایان ققنوس

  • رعد وبرق امان آسمان رابریده. چشمم بیقراردانه های باران است که بر پنجره ی اتاقم میخورند. انگار تمنامیکنند در را به رویشان باز کنم ومن ازینکه فقط نگاهشان میکنم ازخودم بدم می آید. اگر سردشان باشد چه؟؟چه کسی دانه های باران را گرم میکند؟باورم نمیشود که باید اینجارا ...چقدر خاطره دارم؟ چقدر ناسزا شنیدم.در, ...ادامه مطلب

  • آیاهنوز آمدنت رابها کم است؟

  • امروز بلاخره رسیده ومن همچنان درخانه درحال استراحتم...حالم چندان خوش نیست ونمیدانم چطور باید دوساعت در صف بایستم...امروز تمام میشود جنگ وجدال ها. تمام میشود تعصب ها.من اما نگرانم. نگران فردایی که نیامده...نگران نتیجه ی انتخابات...نمیدانم تاکی باید بین بدوبدتر انتخاب کنیم...گوش دادن به آن نوار صوتی ت, ...ادامه مطلب

  • طعم شیرین خیال

  • به تدریج اتفاق می افتد. گم شدگی . درمیان انبوه آدم ها. آنجاکه فکر، برده ی دیگری میشود. آنجاکه آدم خر میشود. خودم را گم کرده ام. امروز درآینه هیچ کس نبود. هرچه نگاه کردم، کسی به من خیره نشد. تصورکن چند سال خودم رانبینم و بعد، یک صبح زمستانی، ازخواب بلند شوم و کسی را درهنگام شستن صورتم درآینه ببینم. پیرزنی را. چطور بفهمم این منم یا نه؟ چطور این همه تغییر را بپذیرم؟ اگر آینه نباشد، شاید همه ی ما هویت خود را گم کنیم حتی. اگر انسانی نباشد که خودم را دراو ببینم چه؟ من گم شده ام. هیچکس نیست. هیچکس کنارم نیست. روبه رویم نیست. حتی درآینه. چه کسی مرابه من بازخواهد گردانید؟ چه کسی جزخودم؟ اما خودم چه شده ام؟ چه چیزی ازمن مانده ؟ دودست درآستین و دو پا در شلوار؟ چه برسر صورتم آمده که نمیبینمش؟ دستم را نگاه میکنم تامطمعن شوم که هستم. ناخن هایم را میبینم. چقدر بلندشده اند. نمیدانم چه مدت است که کوتاهشان نکرده ام. اما ازترکیب نیفتاده اند. هنوز زیبایند. یادم نمی آید کجاگم شدم. یا آخرین بار چه کسی رادیدم. فکرم تمام شده. محمد تو تابه حال فکرت تمام شده؟ اصلا توکدام محمدی؟ محمد، پسرعمه ام؟ من چند محمدمیشنا,طعم شیرین خیال,طعم شیرین خیال گروه دال,طعم شیرین خیال فیلم کامل ...ادامه مطلب

  • شکوه نامه یا...؟

  • گاهی حکمت اتفاق هارا درک نمیکنم.به تدریج همه چیز کم رنگ وکم رنگ ترمیشودچقدر این به تدریج را دوست دارم.پذیرفتن را ساده ترمیکند.پذیرفتن مرگ عزیزی که سالها روی تخت افتاده وبیمار بوده راحت تر از وضعیتی چون ازبین رفتنش در تصادف است.دوست داشتن یک شخص نیز مشابه است.نمیفهمم اگر قراربراین بود چرا صلحی بین ما اتفاق افتاد؟دریافتن حکمت برخی از اتفاق ها غیرممکن است.خب تقریبا به خانه ی اولم بازگشته ام.وپذیرفتن این مساله اکنون برایم راحت تر است تا ماه ها پیش.چون به تدریج بی تفاوت و بی تفاوت تر شدی و من عقب و عقب تر رفتم.وخب طبق معمول پشیمان نیستم.فقط خسته ترشده ام، بیشتر درخودم فرو رفته ومچاله ترشده ام. همین. واکنون باید چیزهایی را به تماشا بنشینم که چندان خوش آیند نیست. اما مگر میتوان از زیر بار اجبار زندگی شانه خالی کرد؟ تحملتحملصبرایمانامیدچقدر سعی کردم این مدت صبور باشم.تحمل کنم.ایمانم راحفظ کنم.و درنهایت امید خفته ام رابیدار. اما وقتی به خودم آمدم دیدم امید مرده است.تورا درخودم نگه میدارم تا بامن مچاله شوی. یکی شوی. وباهم تمام شویم.دلم میخواهد ساعت ها قدم بزنم.مثل همیشه تنها.سال پیش ، چقدر عالی , ...ادامه مطلب

  • سیمرغ جان یاسیمرغ جان

  • بگذار فکر کنند من وتو عوض نشده ایم دردنیایی که عوض شدن نشانه ی بزرگ شدن است.گاهی هم عوضی شدن.رفیق جان، صدایت را شنیدم. آرام شدم. آرام... دنیاازتنم گشاد شد. از دردهایت برایم گفتی. ومن فکر میکنم آدم با تحمل دردهایش بزرگ میشود نه با عوض شدن. امروز دانستم که میخواهم تا انتهای نفس کشیدنم، باتو رفاقت کنم. دانستم که دوست داشتن آنقدرها هم عجیب وپیچیده نیست. دانستم دوستت دارم...زیاد...کاش اینجا نزدیک من بودی. دلم میخواست صدایت را ازپشت تلفن بغل کنم. ما دنیارا زیادی جدی گرفته ایم. آدم ها را. همه چیز را. رفیق جان بگذار هرآنچه ازدست رفتنی ست، ازدست برود.که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی...وقتی قراراست کسی دنیا دنیامحبت تورا نبیند،بهانه بگیرد،وتو را پشیمان کند ازخودت بودن، رهایش کن. بگذار برود جای دیگری اخلاق گندش را به رخ بکشد.بگذریم ازاین نصیحت ها. بگذریم جانا. زندگی راعادت میکنیم. من خوش باتو. تو خوشی با من و مگر آدم از این چند سال عمر کوتاهش چه میخواهد جز جرعه ای آرامش؟ جز نفسی از روی آسودگی؟ رفیق جان بخند...بخند هار هار به پستی دنیا., ...ادامه مطلب

  • خوابم یابیدارم؟

  • شنبه های مریض من...شنبه های آلوده به اضطراب،یاس،خستگی،بیخوابی...من خسته از بی خوابی ام.هربار میخندد،تنم به انزجار میرسد.چرا خفه نمیشود؟شب ازنیمه گذشته است و در مغزم فقط یک چیز تکرارمیشود.صدای خنده.خنده ای که حتی سعی نمیکند صداندهد...مثل یک سوت ممتد..صدبار...هزاربار...درذهنم تکرارمیشود.دلم میخواهد مغزم را ازجا درآورم و به دیوار بکوبم ...شاید گچ هایش بریزد.من یک زنم.من یک زنم و توان زن ماندن درمن نیست.من یک آدمم وتوان آدم ماندن ازمن ربوده شده.من سالهاست خسته ام.شب خسته ام.صبح خستگی ام بامن ازخواب بیدارمیشود.خستگی ام ازمن کوچکتراست.به مدرسه میرود.ظهربه خانه,خوابم یا بیدارم گوگوش,خوابم یا بیدارم,آهنگ خوابم یابیدارم,دانلود اهنگ خوابم یا بیدارم,متن اهنگ خوابم یابیدارم,دانلودآهنگ خوابم یابیدارم ازگوگوش,متن خوابم یابیدارم ...ادامه مطلب

  • بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

  • چیزی به رسیدنش نمانده.همیشه منتظرش بودم.امسال اما نه.پاییز را میگویم.غربت عجیبی باخودش به همراه می آورد.آبان وآذرش در راهند...چه ماهی حسرت آلودتر ازآبان؟کدام ماه غم انگیز تر ازآذر؟ومهر که پلی است از تابستان به آبان...به آذر...به عمق پاییز...پاییز رانمیشود نوشت.پاییز راباید فقط حس کرد.باید هوایش را نفس کشید...روزهای کوتاهش را تحمل کرد.پاییز سال گذشته بوی نیستی میداد.بوی نبودن.پاییز امسال هراس انگیز تر می آید...من سردم است وباهیچ فکری گرم نمیشوم.من یخ زده ام و باهیچ دستی،زنده نمیشوم.آذر که بیاید،سی روز که بگذرد،دوسال تمام میشود.این تاریخ نحس،مرا یادتمام ن, ...ادامه مطلب

  • گفتم که برخیالت راه نظرببندم...گفتا که شبروست او ازراه دیگر آید

  • چه عمر کوتاهی داشت مهربانی ات...چه زود گذشت...دوباره کارت آغازشد...والبته که نباید مزاحم کارتوشد...گله هایت را کردی و پاسخش رانخواستی بشنوی...شاید عدالت واژه ای ست بی معنا که ماساخته ایم.حتی انصاف...شاید توبی انصاف نیستی...نمیدانم...اصلاخودم هم نمیدانم به توچه گفته ام...برای همین تمام حرفهایم را پاک میکنم که نبینی...ازواکنش هایت میترسم...از قضاوت هایت...از چیزهایی که نیست وفکر میکنی که هست...ازچیزهایی که هست وفکر میکنی که نیست...:)...خسته ام.خسته ام وحوصله ی توضیح دادن ندارم.بااین حال باتوحرف میزنم حتی زمانی که پاسخم را نمیدهی...ناراحت کننده است اما هست...میپذیرمش,گفتم که برخیالت راه نظر ببندم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها