ققنوس

متن مرتبط با «دیوانگی شاعری» در سایت ققنوس نوشته شده است

دیوانگی

  • تکرارمیشودآهنگی. ازصبح که بلند شدم ازآن خواب شیرین دیشب. طوفانی بود پیش ازخواب. سرم آنقدر عجیب درد گرفته بود که به فکر تومور مغزی افتاده بودم. علایم ونشانه ها! همه راخواندم و نفهمیدم مسکنی که مدتهابود نخورده بودم چه زمانی اثر کرد که خوابم برد. ساعت 1شب بیدارشدم. آرام شده بود آن درد کذایی...نمیتوانم حسم راوصف کنم از خوشحالی...خوشحالی بعد ازتمام شدن یک درد وحشتناک...باورت نمیشود اما به دیواراتاقم مشت میکوبیدم تادادنزنم. چراغ راخاموش کرده بودم واین گوشی مزخرف را هم باید خاموش میکردم. آنگاه جدی ترازهمیشه به مرگ فکر کردم. دقیقا همان زمان که توپرسیدی به چه چیزی فکر میکنم. به نبودن. به اینکه اگر بمیرم هیچ اتفاقی در دنیانمی افتد. فقط طبقه ی بالای یک تخت دوطبقه خالی میماند. چند روز بعدش هم میز تحریر وکمد وصندلی ام را میبخشند. اما دفتریادداشت هایم چه؟ حتما مادرم اولین نفریست که پیدا میکند ومیخواندش. ترسی ازخوانده شدنش نداشتم. چیزی ننوشته بودم که مادرم نداند. تمام احساساتم را میداند. فقط کمی شاید باجزییات بیشتری باشد. همین. اما شاید ازگلایه هایم دلش بگیرد. ازحرفهایی که هرگزبه خودش نزدم.اصلا شاید ,دیوانگی,دیوانگی هم عالمی دارد,دیوانگی شاعری ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها