ققنوس

متن مرتبط با «طعم شیرین خیال» در سایت ققنوس نوشته شده است

طعم شیرین خیال

  • به تدریج اتفاق می افتد. گم شدگی . درمیان انبوه آدم ها. آنجاکه فکر، برده ی دیگری میشود. آنجاکه آدم خر میشود. خودم را گم کرده ام. امروز درآینه هیچ کس نبود. هرچه نگاه کردم، کسی به من خیره نشد. تصورکن چند سال خودم رانبینم و بعد، یک صبح زمستانی، ازخواب بلند شوم و کسی را درهنگام شستن صورتم درآینه ببینم. پیرزنی را. چطور بفهمم این منم یا نه؟ چطور این همه تغییر را بپذیرم؟ اگر آینه نباشد، شاید همه ی ما هویت خود را گم کنیم حتی. اگر انسانی نباشد که خودم را دراو ببینم چه؟ من گم شده ام. هیچکس نیست. هیچکس کنارم نیست. روبه رویم نیست. حتی درآینه. چه کسی مرابه من بازخواهد گردانید؟ چه کسی جزخودم؟ اما خودم چه شده ام؟ چه چیزی ازمن مانده ؟ دودست درآستین و دو پا در شلوار؟ چه برسر صورتم آمده که نمیبینمش؟ دستم را نگاه میکنم تامطمعن شوم که هستم. ناخن هایم را میبینم. چقدر بلندشده اند. نمیدانم چه مدت است که کوتاهشان نکرده ام. اما ازترکیب نیفتاده اند. هنوز زیبایند. یادم نمی آید کجاگم شدم. یا آخرین بار چه کسی رادیدم. فکرم تمام شده. محمد تو تابه حال فکرت تمام شده؟ اصلا توکدام محمدی؟ محمد، پسرعمه ام؟ من چند محمدمیشنا,طعم شیرین خیال,طعم شیرین خیال گروه دال,طعم شیرین خیال فیلم کامل ...ادامه مطلب

  • گفتم که برخیالت راه نظرببندم...گفتا که شبروست او ازراه دیگر آید

  • چه عمر کوتاهی داشت مهربانی ات...چه زود گذشت...دوباره کارت آغازشد...والبته که نباید مزاحم کارتوشد...گله هایت را کردی و پاسخش رانخواستی بشنوی...شاید عدالت واژه ای ست بی معنا که ماساخته ایم.حتی انصاف...شاید توبی انصاف نیستی...نمیدانم...اصلاخودم هم نمیدانم به توچه گفته ام...برای همین تمام حرفهایم را پاک میکنم که نبینی...ازواکنش هایت میترسم...از قضاوت هایت...از چیزهایی که نیست وفکر میکنی که هست...ازچیزهایی که هست وفکر میکنی که نیست...:)...خسته ام.خسته ام وحوصله ی توضیح دادن ندارم.بااین حال باتوحرف میزنم حتی زمانی که پاسخم را نمیدهی...ناراحت کننده است اما هست...میپذیرمش,گفتم که برخیالت راه نظر ببندم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها