ققنوس

متن مرتبط با «ودیگر هیچ» در سایت ققنوس نوشته شده است

ودیگر هیچ

  • نوشته های این چند روز را یکی یکی برمیگردانم. شاید دیگر برایم مهم نیست که خوانده شوند یانه. زمان نوشتنشان دلم نمیخواست کسی بخواند.اما حالا اهمیتی ندارد. حساسیتم هنوز سرجایش نشسته. زودرنج شده ام. هنوز خسته ام. فرصت خوابیدن ندارم. همچنان مهمانان می آیند ومی روند. ذهنم شلوغ شده است. حوصله ی خیلی هایشان راندارم. چرت وپرت هایشان را. خاله کیک پخته  وآورده است. برای بابا. ومن نمیخورم. عاشق کیک های خاله هستم. شاید خودم هم به زودی درست کنم. به توگفته بودم عاشق شیرینی هستم؟ انگار ویار شیرینی دارم. بااین همه اما این روزها زیاد شیرینی هم نمیخورم. بااینکه چند قوطی شیرینی جلویم نشسته اند وبه من چشمک میزنند. دلم میخواهد ببافم. آنقدر ببافم که تمام شوند تمام کلافهای دنیا. این کاموای جدیدم رادوست دارم. همان رنگ دلخواه خودم است که هیچ گاه ناهید نگذاشت بخرم. اما این بار تنها رفتم وخریدمش. آخ چه کیفی داد. هفته ی پیش بود. دقیقا هفته ی پیش همین ساعت بود که پشت دراتاق عمل درخود چین شده بودم. مامان امروز گل نرگس خرید...نمیدانی چه شوری درمن غوغامیکند...دلم برای نفس تنگ شده. ونمیدانم این چندمین باراست که این رامی,ودیگر هیچ,ودیگر هیچ نبود,دانلود فیلم ودیگر هیچ ...ادامه مطلب

  • گفتم آهن دلی کنم چندی...ندهم دل به هیچ دلبندی...

  • بازگشتم به اتاقم ...به ریشه ام...چمدانم رابازکردم...لباس هایم را وعطرم را سرجایشان گذاشتم...اتاقم را تمیز ومرتب کردم وچشمم خورد به لوح تقدیری که ...اشکم سرازیرشد...مادرم میگوید پای چشمانم گود افتاده است...مادراست دیگر...پای چشمان دخترش را هم میبیند...چنان مرا درآغوش کشید واشک ریخت کهازخودم شرمنده شدم که تنهایش گذاشتم...این خمره ی رنگ نشده حتی مرایادتومی اندازد...دلم میخواهد فراموش کنم دیدمت...فراموش کنم این سفر را...انگار نه انگار که سفری بوده و تویی و...قلبم تیرمیکشد...بدترازهمیشه...نمیدانم چرا این همه غم روی دلم تلنبارشده است...سفر آمدم که بارخستگی وفشار درس و,گفتم آهن دلی کنم چندی ندهم دل به هیچ دلبندی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها