ققنوس

متن مرتبط با «یلدای 95» در سایت ققنوس نوشته شده است

یلدای مرده ی من

  • یلدا!!!شب یلدا! نمیدانم چرایلداشب است.چرابلندترین شب است؟ وچراکوتاهترین روزنیست؟وچراهمه به هم تبریک میگویند؟ مگرچه اتفاقی افتاده است؟ مگردنیازیباشده است؟ مگرآدمهاآدم شده اند؟من ازتبریک هایشانهم بیزارم.ازیخ زدن دراین شب تاریک وطولانی بیزارم.ازاحساس ترحم یک غریبه برای خودمواینکه به زورکسی رانگه میدارد,یلدای,مرده ...ادامه مطلب

  • 17آبان 95

  • ازپاییز،آباناز آبان،نیمه اش وازنیمه اش،میلاد تورادوست تردارم. ای یقین خفته ی من،شب رفته استبیدارنمیشوی؟ چشمانت را که بستی،ماه، عریان شدچهره پوشاند ازشب..باید کسی ماه را عیان کندبیدار نمیشوی؟ رفتنت ،مرگ آینه بود،دربیداری صبح.رفتنت سنگین بود،آینه شکست. درون این آینه ی هزارتکه،هنوز لبخند'تو'،به من چشمک میزند. به من بازگردای ماه گمشده ی منوشب رادرودی دیگر بخش چشمهایت رابازکن؛آسمان سراغ تورامیگیرد،آینه دلتنگ توست،شب ،بی تو میمیردبیدارشوبیدارشون.ع, ...ادامه مطلب

  • یلدای 95

  • وبلاخره 30 آذر95 هم تمام شد. حالا ساعت 1.18 بامداد اول دی 95است. اینجا من هستم واتاقم. آن بیرون، صدای باران می آید. انگار هرسال یلدا به گونه ای باید دلم گرفته باشد. امسال شاید غریب ترازهرسال. میدانی؟ احساس غربت خیلی دردناک است. به خصوص زمانی که در شهرخودت ،کشورت ومیان مردم ودوستان وخانواده ات هستی وبااین حال حس گنگی به تو میگوید : توغریبه ایباخودت. باخانواده ات. با دوستانت. باکسی که دوستش داری حتی.صدای نفس این روزها کمی آرامم میکند. اینکه میگویم آرام، معنی اش این نیست که خشمگینم یاعصبی یاناراحت. حس بدی ندارم اما تنهاچیزی که برایم آزاردهنده ست ... اصلا گفتنی نیست. صدای نفس وآن یک بار صدای آسمان، برای چند دقیقه باعث میشود که همه چیز رافراموش کنم و همین حالا رادریابم. لذت حال را. واین برایم خوش آیند است. تنها چیز خوش آینداست. دلم برای نفس خیلی تنگ شده. کاش بار قبل محکمتر درآغوشم فشرده بودمش. کاش عمیق تر نگاهش کرده بودم. چه میدانستم روزی اینطور دلم حضورش را میخواهد؟ دلم فشرده شده. انگار کسی آن را چلانده و اشکش را درآورده. چه بارش زیبایی... حداقل صدایش که زیباست. وقتی بیرون ازخانه بودم خبری,یلدای 95 ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها