ققنوس

متن مرتبط با «شب» در سایت ققنوس نوشته شده است

شب سکوت کویر

  • روی همان صندلی همیشگی ام نشسته ام. به روزهایی که گذشتند فکر میکنم و پرت میشوم به سالها پیش...فرهاد میخواند...مرد تنها میخواند...یه مرد بود یه مرد...شب با تابوت سیاه...نشست توی چشماش...خاموش شد ستاره...افتاد زیر پاش...زیر پایم زمینی ست که روزی کسی رویش ایستاده بود که هیچ شبیه تو نبود. کسی که درگوشم زمزمه ی محبت کرد و محبت را به لجن کشید...یک روز هم باران می آمد و ...روزهای زیادی هم هیچ کس وهیچ چیز , ...ادامه مطلب

  • بیمارستان...شب...

  • ما هر چه را که باید از دست داده باشیم، از دست داده ایم...ما بی چراغ به راه افتادیم...اینجا دراین اتاق کنار پدرم نشسته ام. نیمه بیدار است. سخت است اورا درچنین حالی دیدن. هیچ گاه ضعیف ندیدمش...بیماری، ضعف موقت است. باید ساخت... صبح تصور نمی کردم شب کنارم باشد... حالا آرامم...سه ساعت تمام پشت در اتاق عمل به انتظار نشستن، کار ساده ای نیست اما من به انتظار عادت کرده ام...فردا باید نذرم را ادا کنم...کاش,بیمارستانشب ...ادامه مطلب

  • شب های تهران

  • شب های تهران می کند پنهان صحنه ی بسیار از چشم انسانزین شب های تار مانده یادگار راز بیشمار بهر عاشقانهر شب این سرزمین پر زماجراستیکسو عیش و طرب یکسو رنج و تعب برخیزد همه شب غوغای تهرانقلب یار، بی قرار، کام او رواستعاشق در همه حال، باشد ذکر مثال، بر او داده مجال، شب های تهرانیاران جام باده بر دست دارن,تهران ...ادامه مطلب

  • گفتم که برخیالت راه نظرببندم...گفتا که شبروست او ازراه دیگر آید

  • چه عمر کوتاهی داشت مهربانی ات...چه زود گذشت...دوباره کارت آغازشد...والبته که نباید مزاحم کارتوشد...گله هایت را کردی و پاسخش رانخواستی بشنوی...شاید عدالت واژه ای ست بی معنا که ماساخته ایم.حتی انصاف...شاید توبی انصاف نیستی...نمیدانم...اصلاخودم هم نمیدانم به توچه گفته ام...برای همین تمام حرفهایم را پاک میکنم که نبینی...ازواکنش هایت میترسم...از قضاوت هایت...از چیزهایی که نیست وفکر میکنی که هست...ازچیزهایی که هست وفکر میکنی که نیست...:)...خسته ام.خسته ام وحوصله ی توضیح دادن ندارم.بااین حال باتوحرف میزنم حتی زمانی که پاسخم را نمیدهی...ناراحت کننده است اما هست...میپذیرمش,گفتم که برخیالت راه نظر ببندم ...ادامه مطلب

  • شب.

  • مگر بیرون میرود از تنم زهر نبودنت؟مگر خوابم میبرد؟راستی چقدر خوابم می آید...نمیدانی چقدر خسته ام...موهایم را نمیبندم.دلم میخواهدموهایم را ازته بزنم.خودم را درآینه نبینم.چشم چپم دردمیکند.باد کرده است.کاش میتوانستم گریه کنم که عفونت نکند.اشکهایم بدجوری خشک شده اند.نماز خواندم.امشب هم نمازم راخواندم.تصور میکردم نمیخوانم.اماخواندم.میتوانم تخت سفیدی راتصور کنم.سالها بعد را.دختری یازنی را.تورا.نمیدانم چرا هیچ احساس بدی هیچگاه به من دست نمیدهد از تصور تو در مزخرفترین حالت یک انسان.نمیدانم چرا دراین موارد اینقدر بی تفاوتم نسبت به تو.شاید من واقعا نمیدانم,شب قدر,شب عزدين,شب یلدا,شب اول عروسی,شب عروسی,شب اول قبر,شب اول ازدواج,شب جمعه,شب بخیر,شب قدر پیامک ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها