ققنوس

متن مرتبط با «شرممان باد این نان» در سایت ققنوس نوشته شده است

توکجایی؟ دراین گستره ی هستی...

  • خسته ام. آرام بخش ها اثر کرده اند. خواب آمده به چشمم...به هیچ چیز خاصی فک نمی کنم. فردا هم مثل روزهای دیگر می آید وتمام می شود...آن قدر ها هم که فکر میکنم نباید وحشتناک باشد. به هرحال میگذرد ومن میمانم با رنگ هایم.چه قدر وقت است کتابهایم را جمع کرده ام وباحسرت نگاهشان میکنم. رها می شوم..همه چیز تمام می شود...چقدر سخت گذشت...خدایا فقط تو می دانی که برمن چه گذشت...پس فقط از تو میخواهم آرامم کنی..نبینم آنچه رانمیخواهم...فقط همین...دلم میخواست کسانی باشند که نیستند...استاد...کاش استاد بود...کاش ... ,توکجایی؟,دراین,گستره ...ادامه مطلب

  • دراین گستره ی هستی...

  • نگاهش میکنم. چقدر شبیه توست که حالا این همه از من دور شده ای. چشم هایم خسته است. بس که چشم دوخته ام به نوشتن... نمی دانم کی قراراست تمام شود. کاش کمی ...فقط کمی...تو هم همینقدر که من به تو فکر می کنم به من فکر می کردی. آن گاه دیگر تو را رها نمی کردم. می دانی؟ درتمام این سال ها یک چیز را خوب یاد گرفتم. اینکه قدر بعضی چیزها را خوب بدانم. حالا دیگر به سادگی از احساسات ناب کسی نسبت به خودم رد نمی شوم.,دراین,گستره ...ادامه مطلب

  • تمام شود این روزها...چرا به شهرم بر نمی گردم؟

  • همه چیز احمقانه به نظر می رسد. کاش می دانستم. کاش می دانستم بیشتر. تا بتوانم ازتو نگویم. تابروم. تابدانم که اشتباه نمی کنم. نمی کنم؟ تصمیم گیری سخت است آن گاه که ندانی ...ندانی...اما گمان کنی که بدانی. این صبح جمعه کجا می روم؟ کجابوده ام؟ چه غریب ماندی ای دل...نه غمی نه غم گساری نه به انتظار یاری نه زیار انتظاری... زود به کلاس رسیدم..اما راه برگشتی ندارم.. آمدم ارم... همان جای همیشگی نشسته ام...هی,تمام,روزهاچرا,شهرم,گردم؟ ...ادامه مطلب

  • پریسا...باده گساران

  • می رسم به یک ترانه ی خاطره انگیز که روزی ...همان که صبح کنکورش را بااین ترانه آغاز کرد و آن کنکور لعنتی ما را دریک مسیر قرارداد:) باتمام آن اتفاق ها هنوز این ترانه رادوست دارم. حتی آن آلبوم های شجریان را هنوز دارم...لطفی، کلهر، کیوان ساکت...همه راهنوز دارم...۶سال بود که گوش نداده بودمشان...دلم برای آن روزها تنگ شد. برای لحظه ای کوتاه... خوشا دمی که جهان به کام یاران بودمی وفا به لب باده گساران بود بیا بیا که شود به دیده ام جای تو به دل مرانبود جزتو وسودای تو گوش دهیدش ,پریساباده,گساران ...ادامه مطلب

  • هزارو یک نفری...به جنگ بادل من...برای این همه تن چه کنم

  • دلم میخواست ازخانه به قصد دیگری بیرون بیایم. قصدی جز رفتن به بیمارستان ومتعلقاتش.خسته بودم. خیلی خسته. پراز فشار عصبی. دلم بام میخواهد. اما تنها. حوصله ی هیچکدام ازین نارفیقان راندارم. البته مروک راهنوز دوست دارم. مریم را هم. کاش نفس اینجابود. ازخانه بیرون آمدم. هوا عجیب کیفورم کرد.آنقدر که دلم میخواست بامترو نروم. دلم میخواست ریه هایم پرشور ازاین هوا...چه بوی خوبی...بوی خاک نم خورده. مقصد سینماسعدی ست. کاموا درمانی :) کلاف های کاموا حتما حالم را جامی آورند. بهتر ازاین نارفیقانند. کاش میتوانستم فقط روی یک نفرشان حساب دوستی بازکنم. فقط یکی. اما به من ثابت شد که نمیشود. منفعتشان به خطرکه بیفتد، آرامششان، رهایت میکنند. به بهانه ی مزاحم نشدن رهایت میکنند. اما میترسند. بله میترسند مرا ببینند و بلدنباشند حالم را عوض کنند. درحالی که من حالم خوب است. میترسند با آدمها درشرایط بحرانی روبه روشوند. مثل من. زمانی که پدرم روی تخت افتاده بود ومیترسیدم وارد اتاق شوم. میترسیدم پدرم حرفی بزند که بوی وصیت میدهد اما نمیتوانستم نروم. رفتم و پدر مرابوسید ووصیت کرد. اما ترس نداشت. خودم رانگه داشتم. گریه نکرد, ...ادامه مطلب

  • امروز 17 آبان است.اینجا...است

  • هواابریست.قراربه باریدن باران است.امروز 17 آبان است.موسیو 25ساله میشود.وما چیزهای زیادی نداریم.کاش میتوانستیم برخی ازحرفهایمان را پس بگیریم.مثل شعری که برای کسی میگویید واز فرط بی توجهی اش،از اوپس میگیرید.میدانی؟رفتار آدم هایی که با آن ها درارتباطیم، گاهی ماراپس میراند وگاهی پیش.تصور کنید باتمام شور واحساستان باکسی حرف میزنید واو در جواب تمام حرفهایتان فقط یک کلمه یاحداکثر چند کلمه تحویلتان میدهد.چه برسر احساستان می آید؟عقب نشینی!بله.درست است.لحظه ای پشیمان میشوید و باخود فکر میکنید که هرگز ازین به بعد بااین شخص اینگونه شفاف رفتارنخواهم کرد.مروک معتقد است شرایط لحظه ای آدم ها روی این گونه دریافت ها وواکنش ها تاثیرمیگذارد و گاهی جواب ندادن ها دلیل بر بی اهمیتی نیست.من اما معتقدم هست.کاملا دلیل بر بی اهمیتی ست.همه چیز در ذهن ما اولویت بندی شده است.یک پاسخ ساده هیچ گاه آنقدر وقت کسی رانمیگیرد که بخواهد جواب ندهد یا خیلی دیرتر از دیدنش جواب دهد.والبته واضح است که اگر کسی برای شما اهمیت چندانی نداشته باشد هرگز به اینکه چه موقع پاسختان رامیدهد دقت نخواهید کرد.آدم هایی که دوستشان داریم عجیب ر,فال امروز 17 آبان 92,فال امروز 17 آبان 93,فال امروز 17 آبان,روزنامه های امروز 17 آبان,روزنامه های ورزشی امروز 17 آبان ...ادامه مطلب

  • امروز16آبان است.اینجا شیرازاست

  • شاگرد جدید:)چقدر احتیاج داشتم.به عبارتی ذوق مرگ شدم.خوشحالم که میتوانم سرم را گرم کنم بازهم...بازهم...کافه شعر هنوز راه نیفتاده است..حسین همچنان منتظر تدبیری ازجانب من است.باید علی را هرشب دریابم. به علی هرروزیادآوری میکنم که میگذرد...حرفهایی میزنم که باورنمیکنم این منم که این چیزها را میگویم!!!!:) شاید این همه توجه به خاطر خودم باشد.شاید چون فکر میکنم اگر کسی آن زمان این حرفهارا به من میزد وکنارم میماند، این همه اشتباه نمیکردم، دلم میخواهد باشم وبه علی که دستش را به سمت من دراز کرده کمک کنم.باکمک کردن به دیگران همیشه احساس زنده بودن وجریان داشتن دربطن زن, ...ادامه مطلب

  • من اینجا ازنوازش نیز چون آزار،ترسانم

  • من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ استبیا ره توشه برداریمقدم در راه بی‌برگشت بگذاریمببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟بسان رَهنوردانی که در افسانه‌ها گویندگرفته کولبارِ زاد ره بر دوشفشرده چوبدست خیزران در مشتگهی پر گوی و گه خاموشدر آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویندما هم راه خود را می کنیم آغازسه ره پیداست،نوشته بر سر هر یک به سنگ اَندرحدیثی کَش نمی‌خوانی بر آن دیگرنخستین: راهِ نوش و راحت و شادیبه ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادیدودیگر: راه نیمَش ننگ، نیمَش ناماگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرامسه دیگر: راه بی ,من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم,من اينجا از نوازش نيز چون آزار ترسانم ...ادامه مطلب

  • بازهم من واین قرص های لجن گرفته

  • به قول جان کافی :خسته ام رییس،داغونم...سر عزیزم به شدت دردمیکند.پیشانی ام را که فشارمیدهم کمی از درد بی درمانش کم میشود.وای که چقدر خسته ام...از صبح گیر چیزی بودم که مدتهاست کنارش گذاشته ام...جوان تر که بودم اعصابم آنقدر قوی بود که چندین سال تحمل کردم اما اکنون یک روز را حتی یک ساعت جلسه شان را هم نتوانستم تاب بیاورم...جلسه ی انجمن.نمیدانم چرا گیر که میکنند یادشان به تجربیات ارزنده !!!!!ی من می افتد!آی ...کتابخانه را نمیگذارم خراب کنند...رییس بخش گرامی مغزم را به کار گرفت واز دبیر فعلی به شدت انتقادکرد...دلم سوخت.دلم سوخت که فقط انتقادمیکنند.همه فقط انتقاد میکن, ...ادامه مطلب

  • شرمتان باد

  • تمام حرفهایت را پاک کردم.دلم سوخت.دلم کنده شد.اما دل کندم.هرچند دلی نمانده.ته مانده ی دلم راهم بردی.ببر.نوش روانت.ببرید.تمام احساس وعاطفه ام را با بی احساسی تان باهوس هایتان بمکید.سربکشید.بروید.بروید و خودتان را گم وگور کنید.آنقدر که دیگر چشم بی فروغم به چشمتان نیفتد.به چشم تو فرمانده.به چشم هرکه پس از تو آمد.به چشم همه ی شما.من هیچ دفاعی ندارم.من بی دفاع شده ام.من بی سلاح شده ام.شعر،تنها یادگارمن از درد بود موسیو.شعر را ازمن گرفتی.از آن شب مردم.برای بار چندم بود که میمردم.آخر میدانی؟من به مرگ احساسم عادت دارم موسیوجان.من به شنیدن وپس گرفته شدن این جملات ,شرمتان باد ای خداوندان قدرت,شرمتان باد,شرمتان باد ای خداوندان قدرت دانلود,شرمتان باد ای,شرمتان باد اي خداوندان قدرت بس كنيد,شرمتان باد ای خداوندان,شرممان باد این نان,شرممان باد,شرممان باد ز پشمینه,شرمتان باد ای خداوندان قدرت بس کنید ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها