چه روزخوبی...همین حالا دعوت شدم به جلسه ی هم اندیشی سه قوه ی قضاییه!! شب هم حتما خوب خواهدبود...کنار پدربزرگ ومادربزرگ...کنار پای شکسته ی خاله...مامان صبح میپرسید چرا مدتیست هیچ حالی ازاو نمیپرسی! خب من فقط گفتم بامن هم حرف نمیزنی وچیز عجیبی نیست.برای مامان اما عجیب بود این همه تغییر تو دربرهه های مختلف زمانی:)
بگذریم. گوش فرادهیم به یادداشتی از آسمان:
بدقولی هایم زیاد شده می دانم ، تقریبا اولین ساعت بامداد امروز قول نوشتن دادم و نه ساعت گذشته تا به عرصه فعلیت رسد ،گردن مشغله بیاندازم بی انصافی است به جایش صادقانه می گویم ذهنم شدید درگیر است . تو راست می گویی تردید سخت می کند تمام جواب ها را .
من از نهایت شب رد شده ام راستش را بگویم تا زه فهمیدم سیاهی هم حدی دارد جایی که دیگر فراتر از آن ممکن نیست،شبیه تمام اتفاقات بد که جایی تمام میشوند به آدم های اطرافت نگاه کن به دست هایشان دست ها راز های زیادی را فاش می کنند اگر کف دستانشان در گفتگو با تو پنهان است قصد پنهان کاری دارند وقتی بفهمی ضربه اش کمتر است وقتی مجموع علائمی که برایت می فرستم را دنبال کنی تا حدودی می شناسیشان بعد احتمالا کمتر کسی پیدا میشود که بخواهی بماند،تمام آدمها نیمه تاریکی دارند و خوب بودنشان تنها به این خاطر است که ما نخواستیم یا نتوانستیم نیمه ی پنهانشان را ببینیم.
با اینهمه تمام آدم ها برخی مواقع خود را به ندیدن می زنند تا کسی یا چیزی که دوست دارند را نگه دارند بعد ها به خود لعنت می فرستند کاش احمق نمی ماندند! خیلی حاشیه رفتم خلاصه کنم بحث را وقتی آدمی چیزی یا کسی را بخواهد زمین و زمان را برای داشتنش بهم می ریزد و برعکس وقتی دچار شک شود از زمین و زمان بهانه می آورد برای نداشتن و در پی اش نرفتن.نگار جان همیشه کسانی در زندگیمان وارد می شوند که باید نداشتن شان را یاد بگیریم اصلا برای همین می آیند که در پستویی از ذهنمان ذخیره شوند شبیه جعبه اساطیری یونان باز شدنش و بازگشتشان از پستوی ذهنمان فاجعه آفرین است ،تلخی نوشته ام را بگذار پای تلخی ذهن درگیرم از دستم ناراحت نشو می دانی که غالبا هرچه به ذهنم می رسد می گویم شما به بزرگیت ببخش.
ققنوس...برچسب : دیوانگی,دیوانگی هم عالمی دارد,دیوانگی شاعری, نویسنده : aghoghnoos7shd بازدید : 73