تهران...خرداد...

ساخت وبلاگ
تمام فکر وذهنم درگیر یک صحنه است. مردی که روی زمین افتاده بود و دربرابر مشتی لاشخور، فقط توانست بگوید آقا ...وجمله اش برای همیشه ناتمام ماند...متاسفم...تمام بدنم لرزید...برای فقط یک لحظه، پدرم را به جای آن مرد تصور کردم و تمام وجودم فرو ریخت...متاسفم...متاسفم ومیدانم تاسف من هیچ چیز راتغییرنمیدهد...میدانم نفرین من هیچ چیز را عوض نمیکند...اما میدانم خدایی هست..هست...حتماهست...خدابه دادتان برسد...به داد شمایی که خنجرتان را بر سر مردم میکوبید...مردم بی گناه مردم بی پناه...تمام وجودم اشک است برای آن مرد...فقط همین ققنوس...
ما را در سایت ققنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aghoghnoos7shd بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 4:00