ماهی و گربه...

ساخت وبلاگ
ماهی و گربه... حرف های پرویز...نگاه هایش...پرویزی که خودش را به نام سیاوش معرفی کرده تا از کسی که دوستش دارد اطلاع داشته باشد...این فیلم را بیش از ده بار دیده ام. بیش از ده بار به دلم نشسته است...زیاد...هنوز با آن تکه ی دیدار پرویز با عشق قدیمی اش اشک میریزم...چه ماهرانه کلمات را کنار هم چیده است. شبیه یک ریاضیدان...نظمش تحسین برانگیز است... هم چنین ذهن خلاقش...شهرام مکری را میگویم...یادم نیست اولین بار چه کسی شهرام مکری را به من معرفی کرد...اما دستش درد نکند. این فیلم تمام احساسات خفته ام را هربار بیدار میکند...
آرام تر شده ام
خیلی آرام تر...
این رفیق مشهدی مان هم مارا دعوت کرد به کافه گردی...به قدم زدن...تازه برایم شرط گذاشته که مهمان او باشم...چقدر از سنش بیشتر میفهمد...درواقع او جزو اندک پسرهایی است که از سنش بیشتر میفهمد...راستی نمردیم و یکی ما را آبجی صدا زد...کسی که ازخانواده اش بریده تا ثابت کند می تواند...وواقعا هم می تواند...چقدر ناراحت می شوم از شنیدن سرنوشتش...نه فقط او. میتوانم تمام کسانی که با خانواده شان اختلاف عقیده دارند را بفهمم. میتوانم درک کنم که اجبارهای خانواده چقدر کشنده است. تحمیل...باز هم خوب است که دختر نیست ومی تواند بیاید شیراز بماندهمینجا کنار دوستانش آسوده تر است تاخانواده اش. راستش درک نمیکنم اما سعی میکنم بفهمم. انگار تازه دارم دوستان واقعی ام را پیدا میکنم. حس خوبی ست...قبلی ها را رها کرده ام. امشب خوابم گرفته بعد از دوهفته بی خوابی...کاش همه چیز خوب پیش رود...به رییس گفتم دیگر هیچ حرفی درآن گروه نمی زنم...اما حوصله ی توضیح دادن دلیلش رااینجا ندارم...راستی گفتم رییس...دلم برایش تنگ شده...عجیب...خب من از آن دسته احمق ها هستم که تاچیزی رادارم قدرش را نمی دانم. همین که رفت یادم می افتد چقدر برایم مهم بوده...درواقع رییس یکی از مهم ترین افراد زندگی ام بوده وهست...تا نرفته بود به اهمیت وتاثیرش در زندگی ام فکر نمی کردم...وحالا دیگر چه فرقی دارد...وقتی رفته و نمی توانم از او قدر دانی کنم...بگذریم... ققنوس...
ما را در سایت ققنوس دنبال می کنید

برچسب : ماهی,گربه, نویسنده : aghoghnoos7shd بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 18:47