می پری از میون یه کابوس
وسط اشک و موی آشفته
اس ام اس میزنی که گریه نکن!
اتفاق بدی نمی افته..
درد داری و باز میچرخی
مث انگشت توو مدادتراش!
نگرانی شبیه یه بچه
واسه تنهایی عروسکهاش
مثل اینه که خسته از کلمه
به کسی نامه ای سفید بدی!
به کسی که رسیده آخر خط
وسط گریه هات، امید بدی
داری از هوش میری از سردرد
توی لبهات باز حس داری
باز لبخند میزنی به چشاش
که نفهمه که استرس داری
خواب و بیدار بودنت زجره
همه ی زندگیت کابوسه
اون ولی قول داده توو شعراش
برمیگرده به آخرین بوسه
نه به فکر تصاحبش هستی
نه به دنبال یه همآغوشی
واسه حرفاش منتظر میشی
صبح تا شب کنار یه گوشی
بغلش میکنی از اونور خط
وسط حرف های ناگفته
بغلش میکنی و مطمئنی:
اتفاق بدی نمی افته..
"سید مهدی موسوی"