خستگی ازنوع مفرط

ساخت وبلاگ
چقدر خسته ام... برعکس دیشب که تا خودصبح بیداربودم وبه مادرم نگاه میکردم واوبه من نگاه میکرد، امشب آنقدر خسته ام که حتی عصر سرکلاس با آرمان وقتی یک تمرین برای حل کردن به اودادم سرم روی شانه ام افتاد.. چرت میزدم...درعرض دوسه دقیقه...ازصبح زود تاهمین حالا درگیربودم.. تاظهر کارهای بیمه وبیمارستان ودوندگی هایش، بعدازظهر ملاقات بابا ،بلافاصله بعدازآن کلاس آرمان وبعدازکلاس روی تخت روزبه پخش شدم اما مادر دلش هوای شاه چراغ رفتن کرده بود باهربدبختی بود کشان کشان بامادروروزبه به شاه چراغ رفتیم وبرگشتیم. چه اتفاق ها که آنجا نیفتاد! اصلا توان نوشتن ندارم وگرنه امروز به اندازه ی چندین هفته اتفاق بارید...لابه لایش باران هم چند قطره بارید. حالا به خانه رسیده ام ومثل دیشب سردرد مزخرفی رهایم نمیکند.انارام من، ببخش اما نمیتوانم بنویسم. خسته ام.. بیش ازحدخسته ام.

ققنوس...
ما را در سایت ققنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aghoghnoos7shd بازدید : 68 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 20:05